ائل‌آی خانمائل‌آی خانم، تا این لحظه: 18 سال و 5 ماه و 20 روز سن داره
سویل‌آی خانمسویل‌آی خانم، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 2 روز سن داره
ایشیل‌آیایشیل‌آی، تا این لحظه: 4 سال و 10 ماه و 19 روز سن داره

یه آسمون با سه تا ماه

شیرین کاری‌های سویل‌آی خانم (6) «نه!»

جمعه شب (یعنی دیشب) رفتیم بیرون. ناگفته نَمونه که سویل‌آی خانم وقتی سوار ماشین می‌شه فوراً خوابش می‌گیره. توی بغلم تکیه داده بود به من و داشت بیرون رو نگاه می‌کرد که یه لحظه من از خواهرم پرسیدم: " سویل‌آی خوابیده؟ " و تا خواهرم بخواد نگاش کنه و چیزی بگه خودش آروم گفت: " نــــــه! " بعد ما خندیدیم و برای مامانم تعریف کردیم. موقع تعریف کردن بازم وقتی به جمله‌ی " سویل‌آی خوابیده؟ " رسیدیم خودش دوباره گفت: " نـــــه! " و باز مامانم از خودش پرسید: " سویل‌آی جونم خوابیدی؟ " باز جواب داد: " نـــــه! " و ما همه‌مون ...
9 شهريور 1392

شیرین کاری‌های سویل‌آی خانم (5) زبل خان

دور هم نشسته بودیم میوه می‌خوردیم. نمی‌دونم چی شد که سویل‌آی برگشت به طرف ائل‌آی و دهنش رو باز کرد و براش جیغ کشید (از همون بنفشا!). نه یه بار، نه دو بار، چند بار. تو روش اخم کردم و گفتم: " د ِ هَه " روشو برگردوند به من فوری برام یه بوس انداخت و خندید و فرار کرد!   داخل پرانتز: چند روز بود که خواهرای عزیزم، یعنی خاله‌جونی‌هاش داشتن بهش بوس انداختن رو یاد می‌دادن! ...
9 شهريور 1392

. . . اوندا

چند وقت بود که مامانم داشت با سویل‌آی تمرین دستشویی رفتن می‌کرد و با دست دستشویی رو بهش نشون می‌داد و می‌گفت: " جیش اونجا " سویل‌آی هم متعاقباً انگشت سبابه کوچولوی دست راستش رو به طرف دستشویی نشونه می‌گرفت و می‌گفت: " اوندا " و البته با مامانم همکاری هم می‌کرد و می‌کنه! حدود دو ـ سه هفته پیش (چند وقت بود که فرصت نمی‌کردم بنویسم)، یه بعدازظهری من و سویل‌آی نشسته بودیم و داشتم بهش سوپ می‌دادم که همهمه‌ی بچّه‌های توی کوچه زیاد شد. (البته گاهی هم مامانم پشت پنجره نگهش می‌داره تا بچّه‌ها رو موقع دویدن و بازی کردن و خوشحالی‌ه...
9 شهريور 1392

برای دوستان عزیزم

قطعاً بلاگفا با من مشکل داره. توی این چند وقته توی هر وبی که رفتم و کامنت گذاشتم بعدش رفتم دیدم نیست. حتی گاهی، اولش صاحب وبلاگ کامنت من رو تأیید هم کرده ولی باز فرداش رفتم دیدم نیست. البته جالبه بعضی وقت‌ها هم که یه چرت و پرتی نوشتم مونده ها نه که کاملاً و همه‌شون حذف بشن. دست بلاگفا برای خاطر این انتخاب‌ها که می‌کنه هم درد نکنه. از هیچ کدوم از دوستای نت هم (به چز یکی) یه شماره‌ای چیزی ندارم تا بتونم یه حالی بپرسم یا یه چیزی بخوام بگم، یا . . .  به خاطر همین خواستم همین جا به همه‌ی دوستان بلاگفایی که به تازگی پیداشون کردم، بگم که من می‌آم و می‌رم. یادداشت‌هاتون رو می‌خونم. بعضی وق...
9 شهريور 1392

شیرین کاری‌های سویل‌آی خانم (4) حبّه‌ی سیر

سر ظهر، برای نهار مامانم چند تا دونه حبه سیر پوست کند تا توی ماست بریزه. سویل‌آی خانم طبق معمول که نسبت به همه چیز کنجکاوی نشون می‌ده، یه حبه سیر برداشت و با خودش برد یه گوشه‌ای و مشغول گاز زدن اون شد. با خودم گفتم تنده و نمی‌خورتش. بعد هم مامانم اون حبه سیر  رو برداشت و داد به من تا عکسش رو یادگاری نگه دارم. منم اون حبه سیر رو گذاشتم روی میز کنار گوشیم تا ازش عکس بگیرم. عصر یادم افتاد و رفتم سراغش ولی اون حبه سیر رو  پیدا نکردم.    بعد از یه مدتی، مثلاً یک ربع نیم ساعتی که گذشت، سویل‌آی اومد نزدیک من تا بخوابونمش. همین جوری که توی بغلم بود یه  آروغ...
22 مرداد 1392

ائل‌آی قانع من

وقتی ائل‌آی دو سال و نیم یا سه سالش بود، یه روز اومد و به من گفت: «مامان من لوبیاپلو می‌خوام.» منم براش لوبیاپلو درست کردم. دو روز بعدش دوباره لوبیاپلو خواست و من دوباره براش لوبیاپلو درست کردم. تا سه هفته، یک روز در میون اون لوبیاپلو خواست و من هم براش درست کردم، تاحدی که دیگه حال خودم از لوبیاپلو به هم می‌خورد ولی این بچّه کوتاه بیا نبود؛  تا این‌که رفتیم ارومیه.  روز دوم یا سومی که ما ارومیه بودیم، مامانم قورمه سبزی درست کرده بود. همین که سر سفره ائل‌آی قورمه سبزی رو دید، گفت: «مامان ببین من از این لوبیاپلو های مانجون ...
22 مرداد 1392

مسابقه عکسی نی‌نی شکمو

  مسابقه عکسی نی‌نی شکمو   عکس آوین خوشگلم با کد 849     عکس سویل‌آی عزیزم با کد 850      هم‌اکنون نیازمند رأی‌های اس‌ام‌اس‌ی شما هستیم   مهلت ارسال رای:     جمعه، هجدهم مرداد ماه،  عیـــد سعیــد فـــطر   قوانین و نحوه ارسال رای رای گیری  جشنواره تابستانه نی نی وبلاگ  به صورت پیامکی انجام می شود. در ارسال رای  ها می بایست قوانین زیر رعایت شود. 1)  هر فردی که شماره همراه در اختیار دارد مجاز به شرکت در رای گیری است. (دوست...
4 مرداد 1392