یه آسمون با سه تا ماه

نه ساله شدی و من احساس غرور می‌کنم به خاطر داشتن تو. عزیز دلم تولدت مبارک ان‌شاءالله که صدوبیست ساله بشی ائل‌آی نازنینم. ان‌شاءالله که همیشه موفق باشی. ان‌شاءالله که خدای مهربون همیشه پشت و پناهت باشه. ...

داشتم به خاله عسل می‌گفتم که ائل‌آی خانم من یاور آب‌خوری شده. خاله عسل هم پرسید که خب اون‌جا چی‌کار می‌کنه؟ لابد مسئولیتش اینه که بعد از این که زنگ خورد دیگه نذاره که کسی آب بخوره گفتم نمی‌دونم ولی احتمالاً یه مسئولیتی داره که اون‌جا گذاشتنش دیگه! بعدش رومو کردم به سمت ائل‌آی و پرسیدم: ائل‌آی جان یاور آب‌خوری باید چی کار کنه؟ ائل‌آی گفت: هیچی فقط اون‌جا وایمیستیم!!! من و خاله عسل و بابا . . . . . . . بعد یکی دو دقیقه که حواسش از تلویزیون خلاص شد گفت که باید اسم اونایی رو که با دست آب می‌خورن، یادداشت کنن. ولی خُب...

من و سویل‌آی خانم، دختر نازنینم ائل‌آی خانم رو راهی کردیم تا بره مدرسه و سال تحصیلی جدید رو آغاز کنه. ائل‌آی خانم امسال سوم دبستان هستن البته ناگفته هم نمونه که سویل‌آی کلی پشت سرش گریه کرد ائل‌آی عزیزم روز اول مهرت مبارک ...

تیرماه که ارومیه بودیم، بچه‌ها رو زود زود برای تفریح و بازی به پارک می‌بردیم. عکس‌های این یادداشت به یکی از همین گردش‌ها مربوطن.   توضیح عکس: از سمت راست سوگل خانم (دختر عموی خودم)، ائل‌آی خانم و سویل‌آی خانم توی صف ترامپولین نشستن تا نوبتشون بشه. البته سویل‌آی خانم ترسید و نپرید     توضیح عکس: ائل‌آی و سوگل در حال پریدن ...

داشتیم با ائل‌آی راجع به حجاب صحبت می‌کردیم و من داشتم بهش توضیح می‌دادم که حجاب باید صحیح و به اندازه باشه. مثلاً اگه قراره آدم حجاب داشته باشه، باید تکلیفشو با خودش مشخص کنه. یا می‌خواد حجاب بگیره و یا نمی‌خواد حجاب بگیره. منظورم این بود که اگر خواستی حجابت رو رعایت کنی، باید پیش همه‌ی نامحرم‌ها حجاب کنی چه توی خونه و چه بیرون از خونه. و یا این‌که اگر قراره یه شال سرت بندازی که فقط روی کلیپستو بپوشونه و موهات بمونن بیرون، بهتره که بدونی از نظر من این حجاب صحیحی نیست. ولی تصمیم با خودته..... . . . . بعد از کلی سخنرانی من، ائل‌آی خانم گفت: «مامان من تکلیفمو مشخص کرد...

ائل‌آی خانم رو برای این‌که تابستونه و حوصله‌ش سر نره، توی یه کلاس ثبت نام کردم. بعد از جلسه اول کلاسش که برگشته بود خونه، خیلی ذوق‌زده و خوش‌حال، اومد و به من گفت: «مامان! آخر این کلاسا قراره منو ببرن مالزی!»   این هفته که عروسی دعوت بودیم و مهمان هم داشتیم، (چون دلش نمی‌خواست بره کلاس) گفت: «مامان! من دیگه نمی‌خوام برم مالزی!!!»     توضیح مختصر این‌که: این کلاسا قراره که توی سیزده ترم برگزار بشن و در انتها اگر بچّه‌ها سرعت عمل مناسبی داشته باشن، قراره که توی مسابقاتش شرکت کنن و برنده‌ها رو برای رقابت‌های جهانی که ...

روز جمعه 5 اردی‌بهشت 1393، با دوستای خانوادگی‌مون رفتیم پیک‌نیک و جای همگی خالی، خیلی خوش گذشت. توضیح عکس: محیا ، ائل‌آی و سویل‌آی عزیزم؛ قبل از صرف نهار بقیه عکسا توی ادامه‌ی مطلب هستن توضیح عکس: ائل‌آی ، محیا و اسماء ؛ بعد از صرف نهار؛ مشغول آتیش بازی و     توضیح عکس: عکسی که محیا از ائل‌آی  گرفته   توضیح عکس:  عکسی که ائل‌آی از محیا گرفته   توضیح عکس: خوش‌حالی سویل‌آی عزیزم توی این عکس کاملاً معلومه   توضیح عکس: ...

دست شهردار محترم ارومیه جناب آقای حضرت‌پور درد نکنه. توضیح مهم: البته که این چند تا عکس، مربوط به همه‌ی میادین و خیابون‌ها و بلوارها نمی‌شه. یعنی فرصتش هم نبود. این‌جا میدان انقلاب (ایالت) ارومیه که ساختمان‌های شهرداری و میراث فرهنگی دور میدان هستند. اين ميدان در فهرست آثار ملي کشور نيز به ثبت رسيده است. قبل از عکسای خودم یه عکس از میدان انقلاب (ایالت) ارومیه با آدرس سایت اصلیش می‌ذارم       اینم ماهی گلی‌های عید   همه‌ی میدونا و پارکا گل‌کاری دارن ولی من فقط یه عکس می‌ذارم ادامه‌ی عکسا توی ادامه...

13 به در رو ما به همراه اقوام، رفتیم " دره شهدا "   بقیه عکسا توی ادامه مطلب می‌باشن قبل از ظهر هوا گرم‌تر بود     بعدازظهر ولی هوا سرد شد   توضیح عکس: یکی از نهرهای رودخانه باراندوزچای   توضیح عکس: اون وانتی که دیده می‌شه، از توی نهر رد شده ...