ائل‌آی خانمائل‌آی خانم، تا این لحظه: 18 سال و 5 ماه و 21 روز سن داره
سویل‌آی خانمسویل‌آی خانم، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 3 روز سن داره
ایشیل‌آیایشیل‌آی، تا این لحظه: 4 سال و 10 ماه و 20 روز سن داره

یه آسمون با سه تا ماه

ائل‌آی نازنین من

امروز بابای ائل‌آی تدریس داشت. عصری رفته بودیم بیرون (یه کم خرید داشتیم). آقای همسر شروع کرد از روز شلوغش تعریف کردن و وسط صحبت‌هاش گفت: «از صبح، سه تا کلاس پشت سر هم داشتم، وقتی از دانشگاه بیرون اومدم نفس کشیدما . . .» که یهو ائل‌آی با حالت تعجب برگشت گفت: «حِعععععییییییین . . . یعنی تو کلاس نفستونو نگه داشته بودین بابا؟؟؟؟ » ...
10 مهر 1392

ائل‌آی شیطون من !

ائل‌آی وقتی یک سال و دو ـ سه ماهش بود، دستش رو می‌ذاشت روی کمرش و قر می‌داد. بعد توی اون حال، به تک‌تک اونایی که داشتن می‌دیدنش نگاه می‌کرد و اگر کسی براش دست نمی‌زد، رقصش رو قطع می‌کرد و دستش رو از روی کمرش برمی‌داشت و روبه‌روی اون کسی که دست نمی‌زد می‌ایستاد و شروع می‌کرد به دست زدن و در همون حین هم می‌گفت: « دَ  دَ » (یعنی دست، دست) و این کارش رو تا وقتی اون شخص دست نزده ادامه می‌داد و ول‌کن نبود! ...
8 مهر 1392

اولین پیاده‌روی ائل‌آی نازنینم

پیاده‌روی سویل‌آی کوچولومون باعث شد یاد اولین پیاده‌روی ائل‌آی خانم بیفتم. اولین باری که ائل‌آی رو به طور رسمی گذاشتیم تا خودش راه بره، تو همین سن سویل‌آی بود؛ یعنی حدود چهارده، پونزده ماهگی.  از روبروی دانشگاه تهران تو خیابون انقلاب که باباش از تو بغلش گذاشتش رو زمین، برا خودش تنهایی و با سرعت به طوری که سرش رو جلوتر از بدنش نگه داشته بود، راه رفت تا سر جمهوری تو خیابون کارگر. اصلاً پشت سرش رو هم نگاه نمی‌کرد که ببینه ما باهاش هستیم یا نه! و ما فقط مراقب مردم بودیم که به بچّه‌مون نخورن. آخه هیشکی جلوی پاشو نگاه نمی‌کنه! بعدشم به بهانه‌ی این‌که می‌خواهی...
19 شهريور 1392

اولین پیاده‌روی سویل‌آی خانم

امروز سویل‌آی خانم اولین پیاده‌روی عمرش رو تجربه کرد. اونقدر راه رفت که من و ائل‌آی رو حسابی خسته کرد. تقریباً حدود دو کیلومتر راه رفت اونم به  تنهایی. از خونه‌ی مامانم اینا که بیرون اومدیم تا خود پاساژ صدر و کلی هم داخل پاساژ پیاده راه رفت. گاهی دستش رو به من یا به ائل‌آی می‌داد گاهی هم جیغ‌زنان دستش رو نمی‌داد و خودش راه می‌رفت. این پیاده‌روی طولانی حدود دو ساعت طول کشید.  وقتی برگشتیم خونه کف پنجه‌های پاهای من داشتن می‌ترکیدن ولی سویل‌آی خانم هنوز دوست داشت راه بره و راه بره و راه بره. ادامه مطلب بعداً اضافه شد.   ...
19 شهريور 1392

ائل‌آی افاده‌ای من

تابستون سال 87، وقتی ائل‌آی سه سال و نیمش بود، یه روز که تو خونه‌ی عمه‌ش مهمون بودیم عطسه کرد و بعدش آبریزش بینی و دستمال لازمش شد. عمه‌ش جعبه دستمال کاغذی رو گرفت جلوش که برداره که ائل‌آی عزیز من با لحن مخصوص به خودش دستش رو به علامت "نه" تکون داد و گفت: «میسی عمه من دارم» . بعد از توی کیف خودش، دستمال جیبی خوشگلش رو (که خودش انتخاب کرده بود و من براش خریده بودم) درآورد و بینی‌شو پاک کرد و گفت: «سطل آشغال کجاست؟» بعد هم جلوی چشمای حیرت‌زده‌ی بقیه از کارای این قرتی خانوم، دستمالش رو با فیس و افاده انداخت توی سطل.     ...
15 شهريور 1392

شیرین کاری‌های سویل‌آی خانم (7) اولین نقاشی

سویل‌آی خانم یه مدتیه که علاقه خاصی به مداد و خودکار و هر چیزی که بتونه باهاش خط خطی کنه پیدا کرده. اوایل هم فقط صورت عکسای مجله‌ها رو خط خطی می‌کرد. و اینک اولین نقاشی رسمی سویل‌آی عزیزم ...
9 شهريور 1392

تلاش ائل‌آی خانم (!)

ائل‌آی خانم یه کمی اضافه وزن داره (ماشاءالله خوش خوراکه). و من هی بهش یادآوری می‌کنم که خورد و خوراکش رو کنترل کنه. چند روزه که هی می‌ره توی حیاط دو دور دوچرخه می‌رونه . . . . بعدش می‌آد شکمش رو به من نشون می‌ده و می‌گه: " مامان ببین لاغر شدم؟! " ؟؟؟؟؟؟؟؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!     ...
9 شهريور 1392