. . . اوندا
چند وقت بود که مامانم داشت با سویلآی تمرین دستشویی رفتن میکرد و با دست دستشویی رو بهش نشون میداد و میگفت: "جیش اونجا" سویلآی هم متعاقباً انگشت سبابه کوچولوی دست راستش رو به طرف دستشویی نشونه میگرفت و میگفت: "اوندا" و البته با مامانم همکاری هم میکرد و میکنه!
حدود دو ـ سه هفته پیش (چند وقت بود که فرصت نمیکردم بنویسم)، یه بعدازظهری من و سویلآی نشسته بودیم و داشتم بهش سوپ میدادم که همهمهی بچّههای توی کوچه زیاد شد. (البته گاهی هم مامانم پشت پنجره نگهش میداره تا بچّهها رو موقع دویدن و بازی کردن و خوشحالیهاشون ببینه) با دست به طرف پنجره اشاره کرد و تو صورت من نگاه کرد.
منم با ذوق پنجره رو نشونش دادم و گفتم: "صدای نینیهاست؟ نینیها اونجااَن؟" که با شنیدن این کلمه (اونجا) فوراً دستش رو صد و هشتاد درجه برگردوند به طرف دستشویی و با تحکم به من گفت: "اونــدا . . . ."
برای دختر من اونجا فقط یه معنی داره: دستشویی