. . . اوندا
چند وقت بود که مامانم داشت با سویلآی تمرین دستشویی رفتن میکرد و با دست دستشویی رو بهش نشون میداد و میگفت: " جیش اونجا " سویلآی هم متعاقباً انگشت سبابه کوچولوی دست راستش رو به طرف دستشویی نشونه میگرفت و میگفت: " اوندا " و البته با مامانم همکاری هم میکرد و میکنه! حدود دو ـ سه هفته پیش (چند وقت بود که فرصت نمیکردم بنویسم)، یه بعدازظهری من و سویلآی نشسته بودیم و داشتم بهش سوپ میدادم که همهمهی بچّههای توی کوچه زیاد شد. (البته گاهی هم مامانم پشت پنجره نگهش میداره تا بچّهها رو موقع دویدن و بازی کردن و خوشحالیه...