شیرینکاریهای سویلآی (1)
چند روز پیش سویلآی خانم ما، یه قند از توی قندون برداشت.
بهش گفتم: "بذار سر جاش".
با شیطنت تو روی من خندید.
یهکم اخم کردم و گفتم: "بذارش زمین".
قند توی دست راستش بود. دستش رو برد طرف زمین و یهکم پشت دست راستش رو مالید به زمین.
یه لحظه من رومو برگردوندم که اون خندهی منو نبینه!
ناقلا، قند رو از توی دست راستش گرفت توی دست چپش و دست چپش رو پشت سرش قایم کرد.
و همچنان داشت میخندید.
بعد نیم ساعت یهو متوجه شدم که داره همون قند رو با خِرت و خِرت میخوره.
کف دست چپش هم نوچ شده بود و دونههای ریز قند تو دستش مونده بود.
و باز هم داشت میخندید. به قول معروف "همچون فاتحی مغرور"!!!!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی