ائل‌آی خانمائل‌آی خانم، تا این لحظه: 18 سال و 6 ماه و 7 روز سن داره
سویل‌آی خانمسویل‌آی خانم، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 20 روز سن داره
ایشیل‌آیایشیل‌آی، تا این لحظه: 4 سال و 11 ماه و 6 روز سن داره

یه آسمون با سه تا ماه

برای دوستان عزیزم

قطعاً بلاگفا با من مشکل داره. توی این چند وقته توی هر وبی که رفتم و کامنت گذاشتم بعدش رفتم دیدم نیست. حتی گاهی، اولش صاحب وبلاگ کامنت من رو تأیید هم کرده ولی باز فرداش رفتم دیدم نیست. البته جالبه بعضی وقت‌ها هم که یه چرت و پرتی نوشتم مونده ها نه که کاملاً و همه‌شون حذف بشن. دست بلاگفا برای خاطر این انتخاب‌ها که می‌کنه هم درد نکنه. از هیچ کدوم از دوستای نت هم (به چز یکی) یه شماره‌ای چیزی ندارم تا بتونم یه حالی بپرسم یا یه چیزی بخوام بگم، یا . . .  به خاطر همین خواستم همین جا به همه‌ی دوستان بلاگفایی که به تازگی پیداشون کردم، بگم که من می‌آم و می‌رم. یادداشت‌هاتون رو می‌خونم. بعضی وق...
9 شهريور 1392

شیرین کاری‌های سویل‌آی خانم (4) حبّه‌ی سیر

سر ظهر، برای نهار مامانم چند تا دونه حبه سیر پوست کند تا توی ماست بریزه. سویل‌آی خانم طبق معمول که نسبت به همه چیز کنجکاوی نشون می‌ده، یه حبه سیر برداشت و با خودش برد یه گوشه‌ای و مشغول گاز زدن اون شد. با خودم گفتم تنده و نمی‌خورتش. بعد هم مامانم اون حبه سیر  رو برداشت و داد به من تا عکسش رو یادگاری نگه دارم. منم اون حبه سیر رو گذاشتم روی میز کنار گوشیم تا ازش عکس بگیرم. عصر یادم افتاد و رفتم سراغش ولی اون حبه سیر رو  پیدا نکردم.    بعد از یه مدتی، مثلاً یک ربع نیم ساعتی که گذشت، سویل‌آی اومد نزدیک من تا بخوابونمش. همین جوری که توی بغلم بود یه  آروغ...
22 مرداد 1392

ائل‌آی قانع من

وقتی ائل‌آی دو سال و نیم یا سه سالش بود، یه روز اومد و به من گفت: «مامان من لوبیاپلو می‌خوام.» منم براش لوبیاپلو درست کردم. دو روز بعدش دوباره لوبیاپلو خواست و من دوباره براش لوبیاپلو درست کردم. تا سه هفته، یک روز در میون اون لوبیاپلو خواست و من هم براش درست کردم، تاحدی که دیگه حال خودم از لوبیاپلو به هم می‌خورد ولی این بچّه کوتاه بیا نبود؛  تا این‌که رفتیم ارومیه.  روز دوم یا سومی که ما ارومیه بودیم، مامانم قورمه سبزی درست کرده بود. همین که سر سفره ائل‌آی قورمه سبزی رو دید، گفت: «مامان ببین من از این لوبیاپلو های مانجون ...
22 مرداد 1392

مسابقه عکسی نی‌نی شکمو

  مسابقه عکسی نی‌نی شکمو   عکس آوین خوشگلم با کد 849     عکس سویل‌آی عزیزم با کد 850      هم‌اکنون نیازمند رأی‌های اس‌ام‌اس‌ی شما هستیم   مهلت ارسال رای:     جمعه، هجدهم مرداد ماه،  عیـــد سعیــد فـــطر   قوانین و نحوه ارسال رای رای گیری  جشنواره تابستانه نی نی وبلاگ  به صورت پیامکی انجام می شود. در ارسال رای  ها می بایست قوانین زیر رعایت شود. 1)  هر فردی که شماره همراه در اختیار دارد مجاز به شرکت در رای گیری است. (دوست...
4 مرداد 1392

شیرین‌کاری‌های سویل‌آی (2)

یه  هلو آو ردم براش تا بخوره، یه کمی گازش زد بعد هی تلاش می‌کرد تا اونو بذاره توی دهن من حتی وقتی که از توی دستش می‌افتاد زمین! بعد سرشو برا من تکون می‌داد که یعنی بگو "به به" !!! آخه من خودم هر وقت یه چیزی می‌ذارم توی دهنش سرمو به علامت تشکر و لذت بردن (هردوباهم) تکون می‌دم و می‌گم "به به" تا اونم تکرار کنه و یاد بگیره. منظور اونم همین بود که من ازش تشکر کنم !!!! هلو ش افتاد زمین و من دستم رو دراز کردم تا اونو بردارم و بدم بهش . . . یهو دست منو گرفت و با انگشت سبابه‌ی کوچولوش شروع کرد برای من لی لی حوضک خوندن!!! که اونم چند روز پیش از زن‌عموش یاد گرفته بود هی می‌گ...
25 تير 1392

شیرین‌کاری‌های سویل‌آی (1)

چند روز پیش سویل‌آی خانم ما، یه قند از توی قندون برداشت. بهش گفتم: "بذار سر جاش". با شیطنت تو روی من خندید.  یه‌کم اخم کردم و گفتم: "بذارش زمین".  قند توی دست راستش بود. دستش رو برد طرف زمین و یه‌کم پشت دست راستش رو مالید به زمین. یه لحظه من رومو برگردوندم که اون خنده‌ی منو نبینه! ناقلا، قند رو از توی دست راستش گرفت توی دست چپش و دست چپش رو پشت سرش قایم کرد. و همچنان داشت می‌خندید.    بعد نیم ساعت یهو متوجه شدم  که داره همون قند رو با خِرت و خِرت می‌خوره.    کف دست چپش هم نوچ شده بود و دونه‌های ری...
23 تير 1392

سویل‌آی و بازی کردن‌هاش (4)

بعد از نهار رفتم توی آشپزخونه سر ظرفشویی که ظرف‌های نهار رو بشورم. چند دقیقه بعد من هم سویل‌آی خانم تشریفشون رو آوردن توی آشپزخونه و با سبدها و ظرف‌های رنگی توی آشپزخونه سرگرم شدن. وقتی کارم تموم شد و اومدم توی هال، دیدم قاب دستمال کاغذی خالیه و همه‌ی دستمال‌ها روی زمین پخشن. خودم باید حدسش رو می‌زدم که همون چند دقیقه تأخیر سویل‌آی خانم، خودش یه زمان کافی برای خرابکاری‌های ایشونه!!!  ...
5 تير 1392