شیرین کاریهای سویلآی خانم (18) کلاهبرداری تو روز روشن :)
تازگیها سویلآی خانم برای خودش روشهای جدیدی برای رسیدن به اهدافش (!) کشف کرده
موقعیت اوّل:
ائلآی روی مبل تکی نشسته بود و داشت برای خودش کتاب میخوند. سویلآی اومد تا کنارش بشینه. دید نمیشه. یعنی راحت نبود. رفت وسط اتاق (همونجایی که معمولاً دوتایی با ده بیست سی چهلِ ائلآی، بازی قایم موشکشونو شروع میکنن) ایستاد و شروع کرد به ده بیست سی چهل کردن. البته درست بلد نیست بگه و فقط صداشو درمیآره!
با این کار ائلآی رو به بازی قایم موشک طلبید و به محض اینکه ائلآی اومد، سویلآی دوید طرف در ورودی (همونجایی که همیشه چشم میذارن) و دوباره ده بیست سی چهل کرد که یعنی چشم گذاشته.
ائلآی به طرف آشپزخونه دوید تا قایم بشه (جایی که اکثراً قایم میشه) و طبق معمول منتظر سویلآی بود تا بیاد و پیداش کنه.
امّــــــــــــــــــــــا
سویلآی خانم نه گذاشت و نه برداشت مستقیم دوید طرف مبل و با سرعت تمام نشست روی مبلی که ائلآی خانم روش نشسته بود.
موقعیت دوّم:
ساعت ده و نیم شب بود و ائلآی خانمَم خوابیده بود . یه موقع متوجه شدیم که سویلآی خانم داره میره طرف اتاق ائلآی. وقتی بابا رفت تا ببینه که سویلآی برای چی رفته توی اتاق، دید که سویلآی خانم نشسته روی سر ائلآی .
بابا، دست سویلآی خانم رو گرفت و آوردش از اتاق بیرون .
سویلآی خانم از بابا آب خواست . . .
امّــــــــــــــــــــــا
تا بابا رفت که از آشپزخونه آب بیاره، از دست بابا فرار کرد و رفت به سمت اتاق ائلآی و دوباره نشست روی سر ائلآیِ طفلکم که خواب بود.
موقعیت سوّم:
این دفعه نوبت من بود! (چیه؟؟؟ مگه من چیم کمتر از ائلآی و باباشه؟؟؟)
پشت کامپیوتر نشسته بودم و برای خودم مشغول بودم. سویلآی خانم هم با آبجیجونمش مشغول بازی بودن. سویلآی خانم اومد سراغ من و آب خواست . بلند شدم تا براش آب بیارم . . .
امّــــــــــــــــــــــا
برگشتم و دیدم نشسته روی صندلی من و داره تلاش میکنه بچرخونتش و وقتی منو دید کلی از اینا بهم تحویل داد و تو روی من خندید.
توضیح : اون شکلک آخری که میبینین اشک شوقه؛ برای دخمل یک سال و نیمهمون، که همهمونو حریفه