ائل‌آی خانمائل‌آی خانم، تا این لحظه: 18 سال و 5 ماه و 24 روز سن داره
سویل‌آی خانمسویل‌آی خانم، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 6 روز سن داره
ایشیل‌آیایشیل‌آی، تا این لحظه: 4 سال و 10 ماه و 23 روز سن داره

یه آسمون با سه تا ماه

سویل‌آی و بازی کردن‌هاش (1)

یه جایی خوندم که بچّه‌ها تو این سن (یعنی یک سالگی)، بزرگی و کوچیکیِ اشیاء رو تشخیص می‌دن و اشیاء کوچیک رو توی ظروف بزرگ می‌اندازن. در همین راستا دیروز صبح سویل‌آی کوچولوی ما بعد از صرف صبحانه، لیوان چایی من رو (که پر بود)‌ برگردوند رو زمین یعنی روی فرش. بعد لیوان رو وایستوند و مکعب سبز ش رو انداخت توی اون. و لیوان رو داد به من و رفت سراغ یه خرابکاری دیگه. (البته سویل‌آیِ ناز نازیِ یازده ماهه‌ی ما، این کار رو چند روز پیش هم با مکعب‌های رنگی‌ش و سبد کوچولویی که برای اونا خریدم امتحان کرده بود ولی خوب این دفعه . . . . ) ...
24 خرداد 1392

سویل‌آی و عواقب تاتی کردن‌هاش (1) !!!

«دستم بگرفت و پا به پا کرد           تا شیوه‌ی راه رفتن آموخت» پشت کامپیوتر نشسته بودم و حسابی مشغول بودم که سویل‌آی چهار دست و پا خودشو رسوند به من. دستش رو گرفت به صندلی و ایستاد و با «دَن دَن دَن . . . و بَم بَم بَم . . . » توجه من رو به خودش جلب کرد. با دو تا دندوناش یه خنده‌ی شیرینی تحویل من داد و دلبری کرد و زُل زد توی چشمام. منم اونو بغلش کردم.    بعد از دو سه دقیقه تصمیم گرفت بره پایین برای همین یه انگشت از هر دستمو گرفت توی دستای کوچولوش و از توی بغلم، سُر خورد و روی زمین ایستاد تا تاتی کنه. اون بیشتر از نیم ساعت بدو...
24 خرداد 1392

وقتی ائل‌آی به دنیا آمد

ائل‌آی روز چهارشنبه 25 آبان سال 84، ساعت یک و نیم بعدازظهر متولد شد. فقط خدا می‌دونه که چقدر خوشحال بودم و بودیم. اون اولین نوه‌ی مامانم اینا بود. از طرف باباش هم اولین نوه‌ی دختر بود. توی فامیل آقای همسر، دختر خیلی کم داشتن. توی نوه‌ها هم که خیلی کمتر. برای همین ائل‌آی چشم و چراغ همه بود. هم خانواده و فامیل من و هم خانواده و فامیل آقای همسر. اینم یه عکس از نوزادی ائل‌آی بقیه‌‌‎ش تو ادامه‌ی مطلبه ائل‌آی وقتی به دنیا اومد، چهار کیلو وزن داشت و 53 سانت قد. با این‌که وزنش خوب بود ولی به خاطر این‌که قد بلندی داشت، لاغرتر به نظر می&zwn...
20 خرداد 1392

شیرین کاری با زنجیر عمو زنجیرباف

بعداز ظهر تو آشپزخونه بودم، داشتم یه ذره کاچی واسه سویل‌آی درست می‌کردم. ائل‌آی رو مبل نشسته بود، هم داشت تلویزیون می‌دید هم یه سر زنجیر عمو زنجیرباف تو دستش بود و آروم تکونش می‌داد (دونه‌های پلاستیکی به شکل زنجیر که وقتی به هم وصل می‌شن یه زنجیر درست می‌کنن به طول حدود سه یا چهار متر). صدای شق و شق زنجیر عمو زنجیرباف هم گاهاً می‌اومد که یهو صداش زیاد شد. همون موقع ائل‌آی منو صدا زد که : مامان زود باش بیا ببین هم‌بازی پیدا کردم. به سرعت خودمو از تو آشپزخونه پرت کردم تو هال و با این صحنه‌ی بامزه روبرو شدم: سویل‌آی خانم خودشو رسونده بود به ...
16 خرداد 1392