شیرین کاری با زنجیر عمو زنجیرباف
بعداز ظهر تو آشپزخونه بودم، داشتم یه ذره کاچی واسه سویلآی درست میکردم. ائلآی رو مبل نشسته بود، هم داشت تلویزیون میدید هم یه سر زنجیر عمو زنجیرباف تو دستش بود و آروم تکونش میداد (دونههای پلاستیکی به شکل زنجیر که وقتی به هم وصل میشن یه زنجیر درست میکنن به طول حدود سه یا چهار متر). صدای شق و شق زنجیر عمو زنجیرباف هم گاهاً میاومد که یهو صداش زیاد شد.
همون موقع ائلآی منو صدا زد که : مامان زود باش بیا ببین همبازی پیدا کردم.
به سرعت خودمو از تو آشپزخونه پرت کردم تو هال و با این صحنهی بامزه روبرو شدم:
سویلآی خانم خودشو رسونده بود به سر دیگهی زنجیر و نشسته بود و سر زنجیر رو گرفته بود دستش و داشت تند و تند تکونش میداد. با چشمای شیطونش هم داشت منو نگاه میکرد و به قول باباش کل سرمایهش رو هم (دو تا دونه دندونشو!) گذاشته بود بیرون.
ما همهمون کلی خندیدیم.