ائلآیِ مدیرِ من !
یکی از قوانین مدرسهی ائلآی، محدودیت توی مبلغ پول توجیبیه. این مبلغ پارسال هزار تومن بود. یعنی نباید بیشتر از هزار تومن پول توی جیب بچّهها میبود. که البته ائلآی هم اون هزار تومن رو میگرفت و هم خوراکیهای دیگه میبرد مدرسه!
این موضوع از زبون دوستمه (مامان " ر " یکی از همکلاسیهای ائلآی) که پارسال برام تعریف کرده. ماجرا از این قرار بوده که:
اون روز یکی از روزهای آلودهی هوای تهران بود و من به ائلآی سپرده بودم که از کلاس بیرون نره. دوستم رفته بود مدرسه چون توی دفتر مدرسه کار داشت. ائلآی رو دیده بود که توی حیاط مدرسه، تو صف بوفه ایستاده. تا دوستم به دفتر برسه، ائلآی خریدش رو کرده بود و برگشته بود کلاس.
ائلآی یه شیرکاکائو خریده بود.
دوستم بعد از اینکه کارش رو انجام داده بود، رفته بود سر کلاس، تا به دخترش " ر " سر بزنه. و دیده بود که شیرکاکائو دست " ر " دختر خودشه. میگفت پرسیدم که: " ر " این چیه؟ این شیرکاکائو رو که همین الآن ائلآی خریده."
و " ر " جواب داده بود که: "مامان خودش بهم قول داده بود که امروز برام شیرکاکائو بخره. دیروز خودش خورده بود و قرار بود امروز هم برای من بخره."
وقتی این جریان رو شنیدم، از اینکه همچین دختر مدیر و مدبّری تربیت کردم، خودم به خودم بالیدم. از اینکه ائلآی میتونست از من پول بخواد ولی اینکار رو نکرده بود و خودش روی موجودی توی جیبش مدیریت کرده بود، بهش افتخار کردم. از اینکه بدون اینکه به من بگه یا از من اجازه بگیره، این رفتار خوب یعنی مهمون کردن دوستش (یا به عبارتی تنها نخوردن) رو از خودش بروز داده بود، کیف کردم.
قبلاً گفتم بازم میگم:
خدایا شکرت که این فرشتهی کوچولو رو به ما دادی