سویلآی و عواقب تاتی کردنهاش (1) !!!
«دستم بگرفت و پا به پا کرد تا شیوهی راه رفتن آموخت» پشت کامپیوتر نشسته بودم و حسابی مشغول بودم که سویلآی چهار دست و پا خودشو رسوند به من. دستش رو گرفت به صندلی و ایستاد و با «دَن دَن دَن . . . و بَم بَم بَم . . . » توجه من رو به خودش جلب کرد. با دو تا دندوناش یه خندهی شیرینی تحویل من داد و دلبری کرد و زُل زد توی چشمام. منم اونو بغلش کردم. بعد از دو سه دقیقه تصمیم گرفت بره پایین برای همین یه انگشت از هر دستمو گرفت توی دستای کوچولوش و از توی بغلم، سُر خورد و روی زمین ایستاد تا تاتی کنه. اون بیشتر از نیم ساعت بدو...