ائلآی مهربون من! (2)
از اونجایی که من و ائلآی خانم اکثر مواقع تنهایی بیرون میرفتیم (به دلیل مشغلهی کاری که باباش داشت و مأموریتهایی که میرفت) و بیشتر خریدهاش رو من انجام میدادم، ایشون فکر میکردن که مامانشون () خیلی پولدار تشریف دارن (حتی پولدارتر از بابا ) و همهچیز رو باید مامان تهیه کنه!
در همین راستا، یه روز که از کنار یه ماشین همرنگ و مثل ماشین خودمون رد میشدیم، ائلآی خانم با یه حالت جدی و اخمو به من فرمودن:
«مامان! چرا یه چراغ واسه ماشین بابا نمیخری؟؟؟»
توضیح کوچولو اینکه: ماشین آنچنانی نبود، یه پراید زیتونی بود که همون موقع چند روز بود که در اثر یه تصادف کوچولو، شیشهی چراغ عقب سمت راستش شکسته بود!
و یه توضیح دیگه اینکه: این موضوع وقتی یادم افتاد که مطلب دوست معروفم مامان یک عدد کلوچه رو خوندم! ازشون ممنونم.
چهارشنبه 7 اسفند 1392 ساعت 21:02