ائلآی شوخ طبع من !
یادش به خیر!
نمیدونم قصّهی چغندر پُر برکت رو یادتون میآد یا نه. همون قصّهای که پیرمرد و پیرزن و نوههاش به زور و با سختی اون چغندر بزرگ رو از زیر خاک بیرون آوردن:
"چغندرک . . . آی شیرینک . . . آی عسلک . . . بیا بیا . . . بیرون بیا . . . از دل خاک بیرون بیا . . . با این تکون . . . با اون تکون . . . "
این قصّه توی صفحه 13 و 14 کتاب فارسی دوم دبستان اومده. با ائلآی داشتیم درس چغندر پُر برکت رو میخوندیم. بعد از خوندن روی درس نوبت رسید به قسمت سؤالات درس. اولین سؤال این بود:
1. پیرمرد و نوههایش چگونه توانستند چغندر را از دل خاک بیرون بیاورند؟
ائلآی خیلی جدی جواب داد:
«با شعر»
من :
باباش :
چغندر :
پیرمرد :
کتاب فارسی دوم دبستان :
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی