ائل‌آی خانمائل‌آی خانم، تا این لحظه: 18 سال و 5 ماه و 23 روز سن داره
سویل‌آی خانمسویل‌آی خانم، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 5 روز سن داره
ایشیل‌آیایشیل‌آی، تا این لحظه: 4 سال و 10 ماه و 22 روز سن داره

یه آسمون با سه تا ماه

ائل‌آی عاقل من

1392/7/11 1:57
نویسنده : مریم خانم
317 بازدید
اشتراک گذاری

وقتی ائل‌آی عزیزم چهار سالش بود، یه مدت به خواست یکی از دوستام تدریس خصوصی می‌کردم؛ شاید حدود یک سال. و چون ائل‌آی کوچیک بود، کار تدریس رو تو خونه‌ی خودمون انجام می‌دادم.

تو یکی از همین کلاس‌ها که دو تا شاگرد با هم داشتم، قبل از این‌که دخترا بیان، به ائل‌آی گوشزد کردم که یه وقت نکنه مثل دفعه قبل، از تو اتاق بیایی بیرون و حواس منو پرت کنی. (آخه جلسه قبلش هی منو صدا کرده بود و آب خواسته بود، یا خواسته بود که دستشویی بره، یا میوه یا خوراکی خواسته بود، یا حوصله‌ش سر رفته بود، یا . . . ) خلاصه حسابی بهش سپردم که قبل اومدن اونا آب بخوره، دستشویی بره، براش خوراکی و کتاب قصه هم گذاشتم توی اتاق که مبادا بیاد بیرون و مزاحم تدریس من بشه (نهایت وجدان کاریعینک)!

کلاس از ساعت چهار تا شیش بود و منم که اِلاماشاءالله، معمولاً یه بند و یه ریز تمام دو ساعت رو درس می‌دادم و تمرین می‌کردم با بچّه‌ها.

ساعت پنج و پنج دقیقه بود که ائل‌آی گوشه‌ی در رو باز کرد و یواشکی تو چشمای من نگاه کرد. سرمو تکون دادم که یعنی چی می‌خوای؟ اشاره به دستشویی کرد و منم با سرم اشاره کردم که برو.

رفت دستشویی و برگشت و نشست سر کامپیوتر و اونو روشن کرد که بازی کنه (کامپیوتر ما همیشه تو هاله!). منتها چون صداش درنیومد منم چیزی بهش نگفتم هرچند این با قراری که با هم گذاشته بودیم فرق داشت. ولی به هرحال بازم یک ساعت و پنج دقیقه تحمل کرده بود.

نیم ساعتی بازی کرد بعد بلند شد و رفت سمت آشپزخونه.

تو آشپزخونه یه کم سروصدا درست کرد و صدای بشقاب و پیش دستی‌ها رو درآورد بعدش یه کم صدای آب اومد و صدای در یخچال و . . . آخرش منو صدا کرد. دیگه داشتم عصبانی می‌شدم و صبرمم داشت تموم می‌شد. با یه کمی اخم رفتم آشپزخونه و آماده بودم تا یه چیزی بخواد و من بهش بگم برو تو اتاق و تا اینا نرفتن از اونجا دَرنَیا . . . که با یه چیز دیگه مواجه شدم.

ائل‌آی عاقل و خانوم من، سه تا لیموشیرین، سه تا خیار و سه تا موز شسته بود و گذاشته بود توی جامیوه‌ای و می‌خواست ببینه که من اجازه می‌دم تا برای خودش و دخترا میوه بیاره یا نه!

بهش گفتم اشکالی نداره و چون دیدم اون چند تا میوه برای ظرفشون خیلی کم‌اَن، بهش آروم گفتم از هر میوه‌ای یه دونه توی سه تا پیش دستی بذار و برای خودت و مهمونامون بیار. و بعدش من اومدم و نشستم.

بعد چند دقیقه، ائل‌آی با دو تا پیش دستی توی دستاش اومد. یکیشو اول گذاشت روی میز کامپیوتر برای خودشاز خود راضی، و پیش دستی دومی رو گذاشت جلوی یکی از بچّه‌ها. بعد هم رفت و ظرف سوم رو هم آورد و گذاشت روی میز و رفت سر کامپیوتر و مشغول بازی خودش شد.

دخمل به این عاقلی کی داره؟

 

 

ائل‌آی من واقعاً یه فرشته‌ست.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

الهام
14 مهر 92 22:10
سلام عهههههههههه کی رفتین طهران؟؟؟؟؟ تازه میخاستم بیام خونتون
مریم خانم
پاسخ
ببخشین من به جا نیاوردم
عبدالرضا
17 مهر 92 11:55
سلام
الهام
17 مهر 92 12:01
بابا منم دیگه الهام حمیدی
الهام
20 مهر 92 15:01
آورین... واسمون عکس بذار فیلم بذار