باغ آقاجون 6 فروردین 1393 و شیرین کاریهای سویلآی خانم (30) سویلآی خطرناک ما O-o
روز 6 فروردین 93، با بابا و خانوادهشون رفتیم باغ آقاجون. این عکسا مربوط به اون روز هستن.
شکوفههای بهاری و "ماه"های من
بازم عکس هست و البته به همراه یه شیرین کاری از سویلآی خانم
که توی ادامهی مطلب هستن و توصیه میکنم حتماً ببینین.
و اما شیرین کاری سویلآی خانم:
سویلآی توی آلاچیق، پیش من نشسته بود. یک لحظه برگشتم و دیدم یه چیزی رو داره میکنه توی دهنش که بخوره!
بهش گفتم اون چیه مامانی؟
از دهنش درآورد تا به من نشون بده
اون چیز از دستش افتاد زمین و خواست که دوباره برش داره
دستشم چون تازه کباب خورده بود و هنوز هم داشت میخورد، چرب و چیلی بود
بالاخره معلوم شد که چی توی دستش داره
اینم همون چیزیه که توی دست سویلآی خانم بود
بله
قضیه از این قرار بود که قبل از نهار جای شما خالی، تخمه آفتابگردون نوش جان کرده بودیم و وقتی داشتیم نهار میخوردیم، یه زنبور زرد اومد و دور ما میچرخید. بعد از دو ـ سه دقیقه، دیگه زنبوره رفت. (البته این چیزی بود که من فکر کردم )
وقتی برگشتم سمت سویلآی تا بهش لقمه بدم، دیدم داره یه چیزی میخوره. که شرح معکوسش ( ) رو همین بالا ذکر کردم؛ منظورم اینه که هر چیزی که خودم دیدم، اینجا هم نشون دادم!
سویلآی خانم اون زنبور بدبخت رو گرفته بود و سرش رو از دمش جدا کرده بود و چون قسمت دمش شبیه تخمه بوده، فکر کرده بود که خوردنیه و اگر من چند ثانیه دیرتر دیده بودمش، اونو خورده بود.
از خطرات و عوارض خوردن دم زنبور که نیشش هم اونجاست، اطلاعی ندارم؛ فقط میدونم که خدای مهربون خیلی به ما رحم کرد. خدایا شکرت
لازم نیست که توضیح بدم که در اینجا «معکوس» اسم مفعول از «عکسدار» هست؟؟؟ شاید هم میتونستم بگم «مُعَکَّس»