شیرین کاریهای سویلآی خانم (36) قدرت تشخیص!
شب ساعت ۱۱:۳۷ دقیقه بود، پیش سویلآی دراز کشیدم تا بخوابه؛
یه لحظه بلند شد و نشست. نگاه کرد توی صورتم و گفت: «دهن، دهن.»
منم یه لبخند تحویلش دادم و وقتی دیدم خم شده تو نور چراغ خواب داره به دهنم نگاه میکنه، گفتم: «سویلآی! هیچی تو دهنم نیست! و دهنمو براش باز کردم!»
با همون جدّیتی که خم شده بود روی صورتم، توی دهنم را نشون داد و گفت: «زبونه! زبون!»
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی