پنجشنبه قبل که هوا خوب و تمیز شده بود، تصمیم گرفتیم که بریم بیرون. داشتیم سر این که کجا بریم و چطور بریم، صحبت میکردیم که سویلآی گفت: «من با پیاده نمیرم. من با آبجیجونم میرم.» ...
داشتم قربون صدقهی دستخط دختر خوشگلم ائلآی میرفتم، یهو سویلآی روشو کرد به ائلآی و گفت: «ببینم خطتو» و ائلآی دستخطشو به سویلآی نشون داد. سویلآی بعد از اینکه با دقت، دفتر ائلآی رو برانداز کرد، گفت: «بوگون خطتت برم من الهی» داخل پرانتز: بوگون = قربون ...
حتماً تو شبکههای اجتماعی یا اینترنت، با این کاریکاتور برخورد کردین: چند روز پیش من از یه شیرینی خونگی عکس گرفتم که برای یه آشنا بفرستم، و خب سویلآی خانم هم این موضوعرو دیده بود. امروز صبح بعد از اینکه چایی صبحونهشو هم زد و شیرینش کرد، با قیافهی حقبه جانب و طلبکارانه به من گفت: «بهبه چقد چاییه؛ بهبه چقد حوشمزهست؛ بهبه چقد شیرینه؛ مامان بیا عکس بگیر» ...
چند دقیقه نشستم سر گوشی تا رویدادهای جدیدشو چک کنم، سویلآی خانم اومد بالای سرم و گوشی خودش و دراز کرد سمت من و گفت: «عبض کنیم؛ این مال تو، این مال من» توضیح اینکه: گوشی سویلآی خانم، درواقع اسباببازی ائلآی خانم بوده و یه آتاری دستیه که تقریباً دیگه چیزی ازش نمونده. ...
سویلآی خانم به پرتقال میگه « پرتالاق » ائلآی خانم هم میگفت « بوگالا » البته دوستی داشتم که وقتی ائلآی سه سالش بود، یه پسر سه ساله و یه دختر چهار ساله داشت. پسرش به پرتقال میگفت پرتالاق (یادشون به خیر) ...
سویلآی بعضی از کلماتی رو که برای اولین بار میشنوه، به صورت بامزّهای اونا رو ادا میکنه: کلیپس آبجیجونمشو روی میز دید و گفت: منم پلیکس میخوام. البته بعدش هم گفته پلیسک امیرعلی : اَرَمعلی ، و وقتی باهاش تمرین کردیم که بگه امیرعلی، گفت: اَریمعلی سرما خورده بود، بهش گفتم بیا قطره بریزم تو بینیت تا کیپ نشه. گفت: نیمیخوام، پیک نیمیشه! و خیلی تلاش میکنه که توی جملههاش، از کلمههایی مثل واقعاً، کاملاً، اصلاً و .... استفاده کنه سهشنبه 11 آذر 1393 ...